به گزارش مشرق، پنجاه و نهمین بخش پرونده «جان ایران, جان افغانستان» به انتشار یک سخنرانی مهم از حسن رحیمپور ازغدی درباره مهاجرین افغانستانی اختصاص پیدا کرده است. متن کامل این سخنرانی که با نظر استاد رحیمپور تدوین شده است منتشر میشود:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران عزیز. تسلیت عرض میکنم ایام فاطمیه –سلامالله علیها- را به همه مسلمین، به ویژه پیروان اهل بیت و شیعیان فاطمه زهرا(س)
1- موقعیت شناس، واقعبین و دردمند باشیم
توفیق بزرگی است که امشب توانستیم محضر شما برادران و خواهران عزیز مشرف بشویم و امیدواریم که این جلسات و رفت و آمدها ادامه داشته باشد. همه ما وظایفی در برابر یکدیگر و در برابر اهداف و آرمانها داریم، که باید با موقعشناسی و واقعبینی و دردمندی به آنها بیندیشیم و عمل کنیم.
دوستان راجع به مشکلات فرمودند و درست هم میگویند. هم مهاجرین عزیز اینجا
مشکلات زیادی دارند و هم مسئولین اجرایی که در واقع تصمیمگیر باشند.
حرفهایی دارند. شما میدانید میان تصمیمگیران هم بر سر این که با مشکلاتی
از این قبیل چگونه باید مواجه شد، سالهاست که دغدغه و حتی اختلاف نظر
بوده است.
2- ایران و افغانستان، یک ملّت و یک فرهنگ
افغانستان و ایران را ما دو ملّت حساب نمیکردهایم. بنده تاکنون هیچ وقت مردم افغانستان بویژه فارسی زبانان را خارجی حساب نکردم. وقتی میگویند "خارجی"ها، من آنها را منها میکنم. بخصوص ما مشهدیها و خراسانیها.
البته دو پرچم میگذارند، و این بحث اعتباری است. مرز میان ایران و افغانستان، چند دهه پیشتر در پایان قرن نوزده با تجزیه یک ملّت به دو کشور به دست دشمنان صورت گرفت. زبان ما، دین ما، فرهنگ ما، خط ما، آداب و مناسک دینی ما، عید نوروز ما، همه یکی است. هیچ دو ملتی به این اندازه واقعاً یک ملت نیستند.
به تعبیر دوستان تنها کشوری که مثل ما تاریخ تقویمش امروز چهارم فروردین است، افغانستان است. هیچ جای دنیا چنین تقویمی ندارد. تنها کشوری که کتابها و مجلات فارسی در آن خوانده میشود، افغانستان است. من تاجیکستان هم رفتم. خطشان با ما و شما فرق میکند و هیچ کتاب فارسی نمیتوانند بخوانند. در تاجیکستان هنگام گفتگوی شفاهی، احساس میکنی در ایران هستی، ولی وقتی میخواهی کتاب بخوانی بهوضوح میفهمی که اینجا خارج است. تنها دو کشوری که فرهنگ شفاهی و کتبیشان یکی است، ایران و افغانستان هستند. در کتابهای درسی شما شعر شهریار و پروین اعتصامی است، چنانچه در کتابهای ما هم همینطور است. دوستان شاعر جوان افغانستان مثل همین آقای کاظمی که از برنامهریزان جلسه است شعرهایشان در کتاب درسی شعر فارسی اینجا دیده میشود. کتابهای خطی کتابخانههای یکدیگر را میتوانیم به زبان فارسی بخوانیم، فرهنگی که از کاشغر تا آسیای صغیر و از ماوراءالنهر تا شبه قاره گسترده بود، امروز محدود به ما و شما شده است. امروز تنها ایران و افغانستانند که علاوه بر زبان فارسی، خط فارسی هم دارند. ما مشهدیها و بنده که هیچوقت افغانستانیها را خارجی حساب نکردیم. ولی آنها هم که شما را کشور بیگانه تعریف کردند البته به قوانین و پرچم و مرز و این چیزها استناد میکنند. ولی همه باید توجه داشته باشند که ما اگر بزرگان علم و ادب فارسی و ایرانی را که با مرزبندیهای کنونی، متولد افغانستان و یا مدفون در افغانستان میباشند، منها کنیم، بخش مهمی از تاریخ و فرهنگ ایران منها شده است.
3- با مرزهای امروز، مولوی و سنایی و حنظلة بادغیسی و بزرگان بلخ و فاریاب، نه ایرانی بلکه افغانستانی میشوند.
مثلاً مولوی طبق این مرزهای فعلی محل تولدش بلخ افغانستان است. پس یک افغانستانی است نه ایرانی. محل دفنش هم ترکیه است. با اینکه به نظرم دو سه بیت بیشتر شعر به ترکی ندارد، ایشان را به عنوان شاعر بزرگ ترکیه به دنیا معرفی کردند! حالا اگر کسی میگوید ما فقط به این مرزهای فعلی کار داریم، دیگر حتی مولوی هم ایرانی نیست! امّا آیا شما فرهنگ ایران را بدون مولوی و امثال مولوی میتوانی تصور کنی؟
یا مثلاً بادغیس دیگر جزء ایران نیست. پس آن همه بزرگانی که در بادغیس بودند، حنظله بادغیسی و دیگران چه میشوند؟! فاریاب که دیگر در ایران نیست، در افغانستان است. آن همه بزرگانی که متصل به فاریاباند و همه جزء فرهنگ و اندیشه و معرفت و علم ایرانی بودهاند، امروز دیگر ایرانی نیستند؟ امروز اینها فقط افغانستانیاند و ربطی به ایران ندارند! بلخ و قبادیان بلخ امروز با این تقسیمبندیها دیگر نباید ایرانی دانسته شوند. غزنة سنایی دیگر ایرانی نیست امّا آیا اصلاً فرهنگ و ادبیات و عرفان ایران بدون سنایی، معنا دارد؟ با این مرزبندیها سنایی هم امروز افغانستانی است و دیگر ایرانی نیست. اما چه کسی میتواند بپذیرد ایران منهای سنایی را؟ اینها را بردارید چیزی نمیماند! یک سعدی و فردوسی و حافظ در ایران میمانند. بقیه یا در افغانستاناند، یا در آسیای صغیر و آسیای میانه یا آن طرف یا این طرف!
4- آیا ابوریحان و جامی و فخر رازی و خواجه عبدالله هم غیرایرانی هستند؟
ایران بدون فرهنگ افغانستان، ایران نیست. افغانستان هم بدون فرهنگ ایران، افغانستان نیست. دیگر ابوریحان بیرونی هم نداریم. شما بروید و به دانشگاههای ما بگویید ابوریحان طبق مرزبندیهای فعلی، افغانستانی یعنی اهل بلخ محسوب میشود. یکی دوتا نیستند. عبدالرحمان جامی، امام فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنّت اشعری و ایرانی، در کجا دفن شدهاند؟ هرات که دیگر ایرانی حساب نمیشود. پس آیا هیچ یک از این همه بزرگان، دیگر متعلّق به فرهنگ ایران نیستند؟! خواجه عبدالله انصاری، آیا ایرانی نیست. قدیمیترین دستنوشتة فارسی که وجود دارد، «الابنیه عن حقایقالادویه» از ابومنصور موفق هروی هم امروز ایرانی نخواهد بود بلکه افغانستانی شده است.
5- نه با مقیاس فرهنگ ملّی و نه فرهنگ اسلامی، ایران و افغانستان قابل تفکیک نیستند
میخواهم بگویم امکان ندارد که تاریخ و فرهنگ ما از یکدیگر جدا و تفکیک شود. این از جنبة ملّیگرایی و مرزهای ناسیونالیستی و اما از دیدگاه اسلامی، این مباحث اساساً اعتباری است و ملاک ایمانی ندارد. یعنی هرجا، در هر نقطهای از عالم، مسلمان گرفتار یا انسان مستضعفی هست، باید به او در حدّ توان کمک کرد و هیچ بهانهای پذیرفته نیست. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هر کس صدای کمکطلبی از کسی بشنود و کمک نکند، «لَیْسَ مِنّی». از من نیست؛ یعنی مسلمان نیست و من او را مسلمان نمیدانم، گرچه ولو اهل نماز و زیارت و عبادت هم باشد و در شناسنامهاش نوشته باشند مسلمان یا شیعه.
6- با اعتبارات انگلیسی و روسی ما دو ملّت شدیم!
دو طرز تفکر در تصمیمگیران دولتهای ما بوده و هست. هیچ یک هم ضدّ افغانستان نیستند. و پیوند تاریخی این دو ملّت اصطلاحی را باور دارند. در همین مشهد ما، هنوز بسیار کسانی هستند که دو یا سه نسل قبل ایشان در افغانستان بودهاند، یا خویشانشان اکنون هم در هرات، کابل یا مزارشریف و حتی قندهار هستند و بعضی از اعضاء خانواده هم در مشهد یا سایر شهرهای ایرانند. این اتفاق جدایی از وقتی افتاد که این مرزها ایجاد شد، در قرن نوزده به ویژه، انگلیسیها در شرق و جنوب و روسها در شمال، مرزها را کشیدند و تقریباً به اندازة خاک کنونی ایران از ایران جدا شد. هماینک در آذربایجان، در بسیاری خانوادهها عدهای این طرف مرز و یک عده، آن طرفند. به مرز ترکمنستان بروید، همین وضع است. جنوب بروید همین است. وقتی غربیها بر جهان اسلام مسلط شدند، در پایان قرن نوزده و آغاز قرن بیست، این مرزها را کشیدند و یک ملت و یک امت، تقسیم شد به ملتهای مختلف.
7- هم مهاجران و هم مدیران دولتی ایران، مشکلاتی دارند
چند تن از دوستان، مشکلات مهاجرین افغانستان را مطرح کردند، جهت اطلاع
دوستان میگویم که اولاً در این مورد باید از مسئولین اجرایی که پول و
تصمیمگیری با آنها است، دعوت و گفتگو کنید. البته باید هر کاری از ما
برآید بکنیم ولی بنده تنها در یک شورای فرهنگی و غیر اجرایی عضو هستم.
اجراء مصوّبات خود ما هم عملاً به دست دولتیهاست.
آنها که تصمیم میگیرند، کسانیاند که پول وامکانات دستشان است. آنها
میگویند با مقدار پولی که در دست داریم، گاهی خود را هم نمیتوانیم اداره
کنیم، چطور از ما توقع دارند که مثلاً دو میلیون نفر از شهروندان یک کشور
دیگر را مثل خودمان اداره کنیم در حالی که افرادی را که قانوناً مسئول تکفل
آنها هستیم نمیتوانیم بطور کامل پوشش دهیم! خانودهای که بچههای خودش را
با مشکلات، تأمین کند، به او میگویند چرا دو خانوادة دیگر را هم تأمین
نمیکنی؟
دوستان گفتند میخواهیم برویم دکتر، هزینه سه برابر است! چرا این اینجوری است؟ چرا آنجوری است؟ دولتها هم جواب دادهاند که میدانیم امّا چه کنیم؟ یعنی قبول دارند امّا وقتی میخواهند تصمیم بگیرند بالاخره باید پول داشته باشند. میگویند این مقدار نداریم!
8- هم چوب را خوردیم و هم پیاز را!!
اینجا به مشکلات واقعی برمیخوریم. عدهای از مسئولین میگویند ما مخلص مهاجرین هم هستیم، ولی با بودجهای که داریم حتّی همة آنهایی که مسئولیت قانونی در برابرشان داریم نمیتوانیم اداره کنیم و بسیاری از شهروندان، مسکن ندارند، ولی تلاش خود را کردهایم.
خود بنده از دانشگاه کابل که برگشتم، گزارش مفصلی در شورای انقلاب فرهنگی ارائه کردم. چون آنچه در شورا از ما برمیآمد در همین حد بود. آنجا گفتم که در مسئلة افغانستان، و بهویژه در مورد افغانیهای مقیم ایران، همواره هوشمندانه عمل نشد و متأسفانه گاه برخی مهاجرین و غیر مهاجرین، علیرغم همه خدماتی که ارائه شده، باز هم احساس کردهاند به آنها اهانت یا ظلم شده است. دوستان! توجه کنید که ایران، یک شرایط عادی نداشته است. انقلاب شده بود. انقلاب یعنی فروپاشی همه دستگاههای حکومت و فقط انقلاب هم نبوده، تروریزم بوده، هزاران تن از مسئولین و دیگران ترور شدند و سپس جنگ سختی تحمیل شده، طولانیترین جنگ قرن بیستم که همة قدرتهای غرب و شرق و منطقه، یک طرف، و جمهوری اسلامی به تنهایی طرف دیگر بوده و در تحریم شدید هم بوده است.
از ابتداء که این نهادهای صوری جهانی توسط چند قدرت اتمی غربی تشکیل شدند تاکنون، هیچ تحریمی به اندازة تحریم ایران، طولانی و جدّی نبوده است. ما که تازه تحریم نشدهایم. 35 سال است که در تحریم هستیم. طولانیترین تحریم جهان علیه ایران اسلامی، اعمال شده است. خوب در این شرایط ناگهان دو و نیم میلیون، سه میلیون جنگزده از افغانستان آمدهاند. نقاط منفی و مثبت، هردو را ببینیم. مسایلی دیگر هم پیش آمد. مثلاً افغانستان بزرگترین مرکز تولید مواد مخدر از تریاک و هروئین در جهان است و سرریز این مسایل در ایران خراب شده است. طالبان آمدند، این مشکل بیشتر شد. طالبان رفتند، باز بیشتر شد! من که رفتم کابل، بچههای آنجا میگفتند کشت مواد مخدر از وقتی طالبان رفتند، در زمان همین آمریکاییها و ناتو در افغانستان تا چهل برابر شده است. بعضی جرمهای اجتماعی اینجا اتفاق افتاد و متأسفانه به همة مهاجرین تعمیم دادند.
خوب دقت کنید، یک شکاف فرهنگی در کار بوده و هست. باید مراقب باشیم. من
به دوستان شما هم گفتم: وظیفه دارید که این شکافهای فرهنگی واین نگاه را
اصلاح کنید.
ما شرعاً به لحاظ اسلامی دو ملت نیستیم، ما یک ملتیم. مسایل انسانی و
اسلامی را دقت کنیم. درست است که همه جا نمیتوانیم. اما همین تعبیر
مهاجرین و انصار، تعبیر خوبی است. وقتی مهاجرین از مکه به مدینه آمدند،
بعضی از مدنیها هم نمیتوانستند، ولی حاضر شدند مشارکت کنند. مفهوم ایمان و
مؤمن همین جا معلوم میشود که گرچه نمیتوانی، امّا هرچه داری نصف کنی.
این در جاهایی البته شد و جاهایی هم نشد.
نکته دیگر آن است که آیا همه اتفاقات مسئولیتش با نظام یا مثلاً رهبری است؟ نه، این جزئیات مدیریتی کشور رهبری نظام که تصمیم نمیگیرد. چه بسا چیزهایی که ایشان مخالف هم هستند و عمل میشود.
دوم اینکه بالاخره دولتها رأی میآورند و تصمیم میگیرند و بودجهشان هم محدود است و در مجلس هم باید تصویب شود. در مسایل داخلی کشور هم شما میبینید که اختلاف نظر است. بودجه میخواهند برای جایی بگذارند چقدر لشکرکشی میشود؟ البته طبیعی است. دموکراسی و انتخابات همین است.
9_ مصوبه شورای انقلاب فرهنگی به نفع دانش اموزان و دانشجویان افغانستانی در ایران
در عین حال بنده به قدر وُسع خود، وقتی از دانشگاه کابل برگشتم از جمله کسانی بودم که در شورای انقلاب فرهنگی از حق و امکان ادامة تحصیل دانشجویان و دانشآموزان افغان در ایران محکم دفاع کردم. بعضی دوستان که آنها، نه مخالف افغانستانی، بلکه مخالف این مصوبه بودند، میگفتند: آقا، نمیتوانیم. ما جوابگوی خودمان نیستیم بودجه نداریم. یک بحث جدی انجام شد و الحمدالله تصمیمات برای تسهیلات جدی هم گرفته شد و اوضاع، فرق کرد.
پس امکانات هم آنگونه که بعضی دوستان فکر میکنید آماده نیست که مثلاً گویی چند میلیارد پول اضافه در بیتالمال هست و ماندهایم کجا خرج کنیم!! و یکی بگوید این پول اضافی را برای پناهندگان، خرج کنند. شما میبینید که بعضی از مسئولان خود ما نشسته و میگویند: منتظریم تحریمها را بردارند تا مشکلات اقتصادی خودمان را حل میکنیم که این هم به نظر بنده، یک توهّم است. این تصور که مسائل ما با اجازه آمریکا حل میشود و فردا 200 میلیارد پول میدهند و تمام مشکلاتمان حل میشود، بعد هم مشکلات افغانیها حل میشود، اینها توهم است. چنین اتفاقهایی نمیافتد.
10- آرمانگرا و واقعبین باشیم
پس یک بخش مشکلات اقتصادی است؛ یک بخش هم مشکلات فرهنگی است و بخش مهمتر هم تبلیغات دشمن است. بخشی هم ناواردی و کمهوشی بعضی از تصمیمگیران است که بلد نیستند چه قانون را چگونه اجرا کنند و کاری میکنند که خلاصه چوب دو سر طلا میشود. تبلیغات میشود که به عدهای از مهاجرین افغان در ایران توهین شده است؛ در مواردی واقعاً شده، اما چه کسی کرده و بر چه اساسی؟ آیا این سیاست نظام است؟ آیا مسئله نخواستن بوده است یا نتوانستن؟ بخشی هم نفوذیها هستند. جاسوس نفوذ میکند که بین دو ملت را به هم بزند. اینها هم است. از سویی کمبود امکانات و از سویی هم تبلیغات دروغ و شایعه و مبالغه است.
در ابتدای عرایضم گفتم که آرمانگرا و هم واقعبین باشیم. واقعبین یعنی چنان نیست که مشکلات را میتوانیم سریع و راحت، حل کنیم. شما فکر میکنید که مثلاً رهبری دستور بدهد که تمام مشکلات سریع حل بشود، اینها همه حل میشود؟ شما خودتان میبینید. دیگر ما از رهبری بالاتر که نداریم. گاهی یک مسئله را بارها ایشان به مسئولین میگوید و باز هم به درستی انجام نمیشود. هزار مشکل و مانع هست، پول میخواهد، سازماندهی میخواهد. دولتها عوض میشوند، مجلسها عوض میشوند، سلیقهها عوض میشود. در بعضی از مناطق که افغانستانیها هستند، یک نامزد انتخابات، وعدهاش به مردم این بوده که اگر به من رای بدهید، من افغانستانیها را بیرون میکنم!! از آن طرف یکی با وعده دیگر و با نگاه انسانی و اسلامی میگوید: من به پروتکلهای دولت و مرزها کار ندارم و ما وظیفه داریم کمک کنیم و تا میتوانیم مشکلات پناهندگان را حل میکنیم.
11_اما قوانین(( تابعیّت)) ؟!
خیلی از اتفاقها هم مطمئن باشید که مسئولین ردهی اول نقشی ندارند، خلاف
نظر آنها عمل میشود. مشکل دیگر هم موانع قانونی است. به لحاظ قانونی وقتی
کسی، تبعة کشور دیگر حساب میشود، دیگر به مفاهیم جنبی کار ندارد. قانون
شهروندی و تابعیتها روی میزش است و برای او افغانستانی و برزیلی فرقی
نمیکند. میگوید: اینها همه خارجیاند!
هر دو خارجی محسوب میشوند و وقتی کسی "خارجی" حساب شد، طبق قوانین
نمیتواند کاملاً مثل شهروندی تلقی شود که شناسنامهاش ایرانی است. یعنی
اگر چنین باشد، خلاف قانون میشود و این مثلاً ظلم است، به شهروندان رسمی
محروم کشور است چون برخی شهروندان کشور اعتراض میکنند که به چه حقی
امکاناتی را که مربوط به شهروند این کشور است، به شهروند کشوری دیگر، آن هم
در حدّ 2 یا 3 میلیون نفر اختصاص میدهید؟ میخواهد افغانستانی باشد،
میخواهد برزیلی باشد.
اینها هم بخشی از واقعیت است گرچه عرض کردم که بخشی از مشکلات هم تصمیمات سلیقهای بوده است. یعنی کسی میآید در مسئولیت یک شهر، چیزی به ذهنش میآید، قانونی را میبیند و به روش حساب نشدهای هم به قانون عمل میکند. خوب چرا در بازار، دستبند میزنی و آبرویش را میبری؟ قانون را گفتند اجرا کن. امّا آیا گفتند اینگونه اجرا کن؟
دوستان به این محذورات توجه کنند که از دو سوی قضیه، فشارهایی هست، بعد قضاوت کنند که شرایط چگونه است؟! و چه میتوان کرد؟!
دوستان فرمودهاند که «با توجه به توضیحات شما، دولت میتواند به جوانان و نوجوانان افغانستانی که در ایران متولد و بزرگ شدهاند، شناسنامة ایرانی بدهد، زیرا از هر دو جهتی که گفتید این جوانان و نوجوانان، دیگر ملّیت ایرانی دارند و از جهت قوانین اسلامی و قوانین بینالملل در ایران متولد و بزرگ شدهاند. از شما میخواهیم که این مسئله را به گوش مسئولین برسانید.»
بنده البته در حدّ توان خود این کار را میکنم و عرض کردم که جز در شورای
انقلاب فرهنگی، در جایی نیستم و اختیارات اجرایی ندارم. روزی کسی در خیابان
گفت: «آقا شما که در تلویزیون حرف میزنی، این مالیات کارخانۀ ما را
میشود بگویی کم کنند؟» یکی هم میگفت: «یک فیلم سینمایی در تلویزیون
گذاشتند. میشود بگویی که دوباره تکرارش را بگذارند؟!» بنده خودم اخلاقاً
با بدنة جامعة افغانستانی از طرق مختلف ارتباط دارم. بحث خدماتی و مسائلی
هم هست که اگر بگویم ریا میشود. آنها را نمیگویم.
جمعبندی کنم: مشکلات قانونی بر سر راه مهاجرین عزیز هست و میدانم که کم
نیست. امّا چرا هست و آیا میشود اینها را برطرف کرد یا نمیشود؟ با توجه
به معذوراتی که عرض کردم. استدلال مخالفین را هم گفتم. کسی فکر نکند یک عده
علیه افغانستاناند و میخواهند مهاجرین در ایران، صدمه ببینند. بعد بپرسد
که چرا حکومت و رهبری مانع نمیشوند؟ خب قضیه این نیست. هفت، هشت مشکل در
کار است. مشکلات اقتصادی، مشکلات قانونی و...
12_نهضت ((بازگشت)) : احیاء افغانستان اسلامی ، وحدت ، عزّت ، معرفت
امّا سؤالی هم هست که شما عزیزان باید جواب دهید: حکومت آیندة افغانستان به دست چه کسانی خواهد بود؟ دانشگاههایش به دست کدام فرهنگ میافتد؟ فرهنگ عمومی کشورشان چه؟! رفته بودم کابل، دیدم ماهواره همه جا هست. شبکههای تلویزیون را در کابل چرخاندم و دیدم که از این برنامهها میشود حدس زد بیست سال دیگر چه نسلی خواهید داشت؟ این مشکل را ما در ایران هم در حدّ محدودتری داریم. زیرا در ایران اقدام متقابل و سازماندهی فرهنگی هم صورت میگیرد. در افغانستان همین هم صورت نمیگیرد. آیا نمیخواهیم فکر کنیم که این هجوم رسانهای و ماهوارهای بیست سال دیگر با نوهها و بچههای شما چه میکند؟ تا ملت افغانستان که غیرتیترین ملت بود و هست، پنجاه سال دیگر این غیرت را نداشته باشد؟ مثل بعضی از کشورهای مسلمان که جوانانشان دیگر غیرت ندارند.
چرا تبلیغ مسیحیت در افغانستان میشود؟ و من شنیدم بچه شیعهها بیشتر، قربانی این تبلیغات شدهاند تا سنیها. تبلیغات در میان بچه شیعههای روستاهای فقیر بیشتر نفوذ داشته تا دیگران. خوب ما از طلبة افغانستانی، از دانشجوی افغانستانی بگوییم و در درجة اول از ثروتمند افغانستانی، باید بپرسیم که آیا درست است تنها به فکر خودت باشی و تلاش کنی اینجا بمانی و تنها مشکلات شخصی خود را حل کنی؟ اگر به فکر افغانستان هستید باید دانشجو، طلبه و بازاری افغانستانی مشکلات را تحمل کنند و برگردند آنجا را اصلاح کنند. چطور است که یک طلبة وهابی از کشورش به یک منطقة کویر بیابان در آفریقا میرود و در پنج روستا حمالی و کارگری میکند، زیر مریضهایشان را تمیز می کند، مردهشان را غسل میدهد تا آنها را وهابی کند؟ ولی یک آخوند شیعة ایرانی و افغانستانی را میگویید پا شو برو فلان جا کاری بکن، میگوید: «نمیشود، سخت است، هوا گرم است، امکانات کم است، حمام ندارد، پشه زیاد است!! خوب او موفق میشود و تو شکست میخوری! او از اروپا بلند میشود میآید جانش را میدهد و تو حاضر نیستی از اینجا بروی. این را هم ببینید.
13_ اهانت به مهاجرین ، هرگز و با هیچ توجیهی.
فرمودند «مهاجرین پول نمیخواهند. فقط تحقیر نشوند.»، بله حرف بسیار درستی است. هیچ کس حق ندارد به هیچ افغانی و یا غیرافغانی توهین کند. حتی اگر خلاف قانون عمل کرده باشد، حق ندارد با تحقیر و اهانت با او رفتار کند.
فرمودند «چرا میان مهاجرین افغانستان و کشورهای دیگر فرق گذاشته میشود؟» ما از دیگر کشورها به آن صورت مهاجر نداریم. حالا مثلاً میگویند از نود تا کشور مثلاً در قم و تهران و... طلبه و دانشجو داریم. ولی اکثراً مهاجرین به طرز غیر قابل مقایسه با سایر کشورها یعنی 2 تا 3 میلیون نفر از افغانستان هستند. عراقیها هم تعدادشان کم است و اصلاً قابل مقایسه نیست. ضمن آنکه غالب آنان در همین شرایط سخت خودشان به عراق برگشتند.
فرمودند «اتحادیة دانشجویان افغانستان هستیم. چرا در ایران نمیتوانیم مجوز بگیریم؟» این هم ادامه همان مشکل است که عرض شد. اگر مشکل قانونی همین است، این جزء همان دردسرهای ماست. بنده کارهای نیستم، ولی با آنها که کارهای هستند، سعی میکنم تماس بگیرم. شما پیگیری کنید.
14_انقلاب اسلامی و امام خمینی ، افغانستان را به کمونیست ها نفروخت(ماهزینه دادیم)
صدای ما در اینجا خطاب به شما خواهران و برادران عزیز، به گوش دیگر برادران و خواهران افغانستانی چه مهاجر و چه داخل افغانستان میرسد. نگاه امام را نسبت به افغانستان میدانید. امام در وصیتنامه خود شاید تنها کشوری که مردم و مجاهدینش را به عنوان یک الگو برای ملّتهای دیگر نام برده، افغانستان است.
بعضی میگفتند چرا همزمان مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی؟ شوروی در دوران جنگ، چند بار پیغام داد که بر سر قضیة افغانستان با ما معامله و سکوت کنید و افغانستان را ندیده بگیرید تا ما بر سر قضیة جنگ عراق به شما کمک کنیم. امام صریح جواب دادند: ما بر سر افغانستان با کسی معامله نمیکنیم، نه افغانستان و نه هیچ سرزمین اسلامی دیگری را نمیفروشیم. اینان خواهران و برادران ما هستند، ملتی مسلماناند و ما افغانستان را نمیفروشیم بلکه بر اساس مکتب و دینمان عمل میکنیم.
همان موقع و در آن شرایط سخت، امام فرمان دادند که راه را باز بگذارید تا مهاجرین بیایند و هرکس هر طور میتواند، باید به اینها کمک کند و پناه بدهد. فرقی میان ما و آنها نیست. واقعاً هم مؤمنین، در اینجا همکاری و مبارزه کردند. همانگونه که ما دو سه هزار شهید افغانستانی در جبهة جنگ ایران و عراق داریم (و بعضی از دوستان خود من در دوران جنگ در عملیاتها در کنار یکدیگر جنگیدیم و بعضی شهید شدند.) از آن طرف در جبهههای افغانستان علیه شوروی، بچههای ما حضور داشتند. بالاخره بخش عظیمی از پول و سلاح و آموزش و امکانات، همه میدانند که از اینجا برای مجاهدین میرفت. کمک از دو جا میآمد، یکی از ایران بود و دیگری که از مسیر پاکستان بود از سوی آمریکا و انگلیس و عربستان و قطر و امارات و پاکستان و... که آنها دلشان برای ملت افغانستان نسوخته بود و به دنبال منافع خود و جنگ قدرت با روسها بودند.
15_الگوی جهادی افغانستان ، با جنگ داخلی ضایع و قربانی شد
امام خمینی فرمود این الگوی افغانستان در حوزهی جهادی است. همین الگو را کاش در حوزة مدیریت و کشورداری عمل میکردند. اگر همان اخلاص و تلاشها که مجاهدین افغان علیه کمونیستها داشتند، حفظ می کردند و اگر با همان وحدت و اخلاص جهادی، کشور را هم اداره میکردند، افغانستان وضع دیگری داشت. منتها چه شد بعد از شکست شوروی؟ خود کابل به پنج قسمت در دست پنج گروه تقسیم شد و خود مجاهدین شروع به کشتن یکدیگر کردند. قرآن میفرماید «لا تنازعوا فتفشلوا» با هم درگیر نشوید که ضعیف و نابود میشوید. قدرت عظیمی که امام میگفت بهترین الگو برای جهان است، صرف نابودی خود افغانستان شد.
16_ جنبش های تکفیری ، ضد حمله علیه الگوی جهاد اسلامی
این جنبشهای تکفیری که با گرایشهای مختلف آدمکشی میکنند کجا رشد کردند؟ افغانستان. فجایعی که میبینید از عراق و سوریه تا یمن و لیبی و شمال آفریقا همه جا صورت میگیرد. اصل این قضیه از افغانستان بود؛ و اینقدر هم مسائل تو در تو شده که خود تکفیریها هم سر درنمیآورند. در اخبار دیدم که داعش رفته شمال افغانستان با طالبان میجنگد!! داعشیها و طالبان یکدیگر را میکشند. داعش علیه القاعده گفته که اینها منحرفاند. القاعده گفته داعشیها فاسدند. موج مفهوم جهادی از افغانستان شروع شد، مثبت بود و از یک جهت، به تدریج منفی میشود. جنبش اجتماعی و جهادی یعنی غیرت اسلامی در سراسر جهان اسلام بیدار شده، اما جهت منفی آن است که متأسفانه عقلانیت اسلامی هنوز به قدر کافی بیدار نشده است. نهضت بیداری اسلامی که داشت همه جا را میگرفت و رژیمهای فاسد را یکی یکی پایین میکشید، با نفوذ دشمنان به جنگ مذهبی و آنجا که مذاهبشان یکی است جنگ میان قبایل تبدیل شده است. لیبی که مذهبشان یکی است چرا با هم میجنگند؟ برای افغانستان هم فکر میکنم پروژة جدید دیگری دارند. میخواهند به دنیا بگویند، که یا باید مثل قبل برگردید به دولتهای سکولار نوکر آمریکا و انگلیس و یا اگر اسلام را میخواهید، سربریدن و آدم سوزاندن و تجاوز و مسلمانکشی و اینهاست. میخواهند به ملّتهای مسلمان بگویند که از خیر انقلاب و نهضت اسلامی بگذرید و دوباره زیر سایة خود ما برگردید. میخواهند با جنایت و هرج و مرج کاری کنند تا مردم مسلمان و عرب بگویند عجب غلطی کردیم که شعار الله اکبر سر دادیم، عجب غلطی کردیم آمدیم در نماز جمعه، شعار حکومت اسلامی دادیم. زیرا پیش از نهضت بیداری اسلامی، گرچه وابسته و ذلیل و عقبمانده بودیم، ولی امنیت داشتیم و صبح که از خانه بیرون میآمدیم، میدانستیم که شب برمیگردیم. دستکم آب و برق داشتیم؛ امنیت داشتیم؛ زن و بچه و ناموسمان در خطر نبود. و حال معلوم نیست از صبح تا شب چه اتفاقی میافتد؟! میخواهند بگویند انتخاب کنید: یا سکولار و غربزده باشید، یا تکفیری و احمق. راه سومی (اسلام عدالتخواه، عقلانی و اخلاقی و انقلابی) نیست.
17_برادر کشی و جنگ مذهبی ، تحفه ی شوم غرب و کارگزارانش
در جهان اسلام جنگ شیعه و سنی با این ابعاد نداشتیم. اینها همه محصول دوران اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا و غربیها و رژیمهای فاسد منطقه است. چطور است که این همه بمب و بمبگذاریها در حسینیهها و مسجدها در عراق و پاکستان، قبل از اینکه ارتشهای غربی بیایند نبود؟ آری ممکن بود در یک روستایی یک آخوند شیعه و یک آخوند سنی با هم بحثی یا حتّی دعوایی بکنند. اما بمب و کشتار از چه وقت آمد؟ از وقتی رژیمهای وابسته در منطقه به خطر افتادند و ارتشهای غربی به منطقه آمدند. خوب معلوم است که مسئلة شیعه و سنی نیست. مسئله سیاست است.
دارند کشورهای مسلمان را که مردمشان به نهضت اسلامی ملحق شده یا میشوند به سمت جنگهای داخلی خونین و برادرکشی و تجزیه میبرند. مفهوم عملیات جهادی و استشهادی را که بر جبین اسلام انقلابی میدرخشید و با همین عملیات جهادی و استشهادی بود که مجاهدین افغانستان، روسها را بیرون ریختند و مجاهدین لبنان و حزبالله و حماس، از شیعه و سنی، صهیونیستها را بیرون ریختند و عراقیها ارتشهای اشغالگر را از عراق بیرون ریختند، یعنی عملیات استشهادی علیه کفر و استکبار و اشغالگر را تبدیل به عملیات انتحاری در مسجد و حسینیه و موزه و خیابان و کوچه و بازار علیه مردم مسلمان کنند و خط مقدم نبرد را از مرزهای صهیونیسم و اسرائیل به وسط بغداد و دمشق و پاکستان و یمن و لیبی کشانده و همه جا خود مسلمانها را به جان هم انداختند، به اسم جهاد و شهادت!!
پرچم جهاد و شهادت علیه آمریکا و صهیونیسم و علیه اشغالگران انگلیس و علیه
شوروی به اهتزاز درآمده بود. حالا بر سر پرچم جهاد چه آمده است؟ مسابقهای
راه افتاد که چه کسی بیشتر مسلمان میکشد؟ دشمنان اسلام این توطئة و پروژه
را ابتداء در افغانستان شکل دادند و سپس به سایر سرزمینها گسترش دادند و
نفوذیهای خود را وارد اتاق فرمان گروههای جهادی عرب و افغانی و چچنی و...
کردند. گرچه این توطئه هم مثل پروژه القاعده، کمانه میکند و به خودشان
برمیگردد و تا آخر نمیتوانند آنها را کنترل بکنند.
داعش را تبدیل به یک "برند" کردند، عنوانی که همة ظرفیتهای قبلی را زیر
این پرچم به نفع رژیمهای فاسد و آمریکا و صهیونیزم سازماندهی کنند، چیزی
قلّابی با تقلید از حزبالله با آرمان ظاهری جهاد و آرم شهادتطلبی، درست
کردند منتهی به جای اسرائیل، به جای آمریکا و کفر و استکبار و اشغالگران،
همه علیه مسلمانها بکار رود و کشورهای اسلامی را بدست خودشان به خاک و خون
بکشند. عراق و سوریه را تخریب کردند و یادتان باشد همین کار را میخواهند
در لیبی و یمن بکنند و در افغانستان و پاکستان و اگر زورشان برسد در ایران
و... (این سخنرانی قبل از تجاوز حکومت آلسعود به ملّت یمن صورت گرفت و
پیشبینی مزبور اینک در یمن محقق شده است.)
18_یا ارتجاع به عصر ماقبل بیداری اسلامی و یا تحویل زمین های سوخته
میخواهند در دورانی که پرچم انقلابهای اسلامی همه جا دارد بالا میرود، کاری کنند که زمینهای سوخته تحویل بگیریم و نتیجه بگیرند که باید یا به حاکمیت کفر برگردید و تسلیم ما باشید، و یا کاری میکنیم که به دست خودتان کشورهای اسلامی را نابود کنید و یکدیگر را بکشید. توطئهای بزرگ در جریان است. مسئلة شیعه و سنی نیست، حتی مسئلة سلفی و غیرسلفی هم نیست. مگر در همین افغانستان قرنها شیعه و سنی کنار هم زندگی نمیکردند؟ مگر سنیهای افغانستان، ناصبی و ضدّ اهلبیت بودند؟ بزرگان سنی در افغانستان، و تقریباً همه کشورهای مسلمان اهلبیتی بودند. حتّی "جامی" که شعر علیه رافضیها دارد، ببینید چه اشعاری در مدح اهلبیت(ع) دارد، در مدح حضرت رضا(ع) و سیدالشهدا(ع) دارد. جامی که خودش سنّی است، مدّاح اهل بیت(ع) است.
مشکل ما بحث شیعه و سنی نیست. بلکه کسانی که واقعاً نه شیعه هستند و نه سنی و کاری به قرآن و سنت ندارند، سخنگوی طرفین یک نزاع "طراحی شده"، گشتهاند. کدام سنّی بوده که به فاطمه(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) عشق نورزد؟ ما ندیدیم. از آفریقا تا بالکان، از مصر تا اندونزی، ما سنّی ندیدیم که ضدّ اهلبیت(ع) باشد. امّا یک جریان فاسد را از آن طرف پمپاژ کردند، جریانی وهابی که سخنگوی قلّابی اهلسنّت شدند، با اینکه رهبران اهل سنّت را هم قبول ندارند. میدانید که تکفیریها اصولاً فقه حنفی و شافعی را قبول ندارند، چنانچه عقاید ماتریدی و حتی اشعری را منحرف میدانند. از این سوی هم شیعة انگلیسی درست کردند که با فرهنگی منافی با بسیاری معیارهای تشیّع، تنها دشمن اصلی را سنّیها میداند. شیعة انگلیسی و تکفیری وهابی، در واقع، نه شیعهاند و نه سنی. این توطئه را از طریق پاکستان و عربستان در افغانستان و سپس نقاط دیگر، گسترش دادند. بدنة القاعده و داعش و طالبان، البته ممکن است جوانهایی باشند مسلمان که توهم میکنند در حال خدمت به اسلام هستند.
چند هزار، از اروپا و آمریکا آمدند به حساب اینکه خلافت اسلامی!! درست کنند. در خدمت رژیمهای دیکتاتور و فاسد عربی منطقه و صهیونیستها به نام داعش درآمدند به خودش بمب میبندد و در یک مسجد شیعه منفجر میشود. این معلوم است که درد دین دارد ولی شعور دینی ندارد. میخواهد خدمت کند و کلاه گشادی سرش رفته است. بدنهی اینها قربانیاند. بدنهی طالبان و القاعده و داعش، جوانان بازی خوردهاند که سوراخ دعا را گم کردهاند. جالب است که خودشان با خودشان هم میجنگند. در سوریه، "النصره" و القاعده با داعش، هریک بمب به خود میبندند و به دیگری حمله انتحاری میکنند، هر دو هم وهابی هستند. از این سوی در حوزهی مشهد و قم و کبلا هم کسانی اصلاً معتقدند امام وقتی از وحدت شیعه و سنی، گفت با قاتلین حضرت فاطمه زهرا(س) بیعت کرده است!! یعنی چه وحدت شیعه و سنی؟ یعنی با قاتل فاطمه زهرا(س) بیعت کنیم؟
19_ سنی محّب اهل بیت علیه السلام مخالف وهابی
بحث شیعه و سنی نیست و آنچه در عراق و سوریه و پاکستان و... میبینید، یا
همین روزها که در یمن به دو مسجد و نماز جمعه شیعیان حمله کردند و چند صد
نمازگزار را کشتند، همه و همه، یک پروژة سیاسی ضدّ اسلامی است. چرا علیه
اسرائیل، عملیات نمیکنند؟ میخواهند یمن را هم مثل عراق و سوریه کنند.
متأسفانه انرژیهای جوشان جهان اسلام را علیه خود جهان اسلام به کار
میگیرند و این خطر بزرگی است. به اسم شیعه و سنی یا عرب و عجم و ترک، به
هر بهانهای، مسلمین را به جان یکدیگر میاندازند.
در صدر اسلام هم اختلافات بود امّا حضرت علی(ع) میفرمود: نمیخواهم بجنگم. میخواهم تا آخرین لحظه با گفتگو حل شود. وقتی برای اجتناب از فتنه و جنگ داخلی سکوت میکنم و میخواهم مسئله را حل کنم، میگویند ترسیده و وقتی حرف میزنم، میگویند قدرتطلب است. من که از نوجوانی به دنبال شهادت بودم، آیا سر پیری از شهادت میترسم؟
دوستان عزیز امیدوارم امروز توطئههای دشمن را بتوانیم بشناسیم و حل کنیم. اگر این قضیه که ریشة اصلی آن فرهنگی است، حلّ شود، جهان اسلام یک گام بلند به پیش خواهد برداشت.
20_جوانان افغانستان ، معدن انرژی ، استعداد ، انگیزه اما آواره و بی سازمان
در دانشگاه کابل در افغانستان جوانان شیعه و سنی بسیار علاقهمند، با استعداد و اهل مطالعه را دیدم و تعجب کردم. دیدم که انواع کتابها و مقالهها و جریانهای مختلف سیاسی ایران را میشناسند و پیگیری میکنند. حتّی بحثهای بنده در ایران را این دوستان پیگیری میکنند؛ پیشنهاد و انتقاد کردند و این برای من جالب بود و چنین تصوری از افغانستان نداشتم. مقالاتی که بچهها در دانشگاه خواندند ـ هم حنفی و هم شیعه ـ بسیار خوب، مسائل کلام جدید، مسائل علوم انسانی و مباحث قرآنی را بحث میکردند.
21_ غرب مشغول کادرسازی در حکومت افغانستان (شبیه سازی با عصر مشروطه ی ایران)
از آن طرف هم دیدم کسانی از اروپا و کانادا و آمریکا آمدهاند و از طرف غربیها در برخی مقامات کلیدی افغانستان قرار گرفتهاند و جریان رسانهای هم دارند که در سایتها و در رسانهها، دائماً میکوشند تضاد میان افغانستان و ایران، ایجاد و تشدید کنند. یکی از بهانههایشان هم همین بحث مهاجرین بود که در مواردی هم متأسفانه درست میگفتند ولی سوء استفاده میکردند.
دشمنان افغانستان دارند در افغانستان، کادرسازی میکنند. آمریکا، انگلیس، غربیها مشغول کادرسازی و سازماندهی حکومتی و فرهنگی در کشور شما هستند، و این را دستکم نگیرید. شما فکر میکنید انگلیسها بر ایران پس از مشروطه، چگونه مسلّط شدند؟ حدود دویست نفر را تربیت کردند؛ وارد فراماسونری کردند؛ بردند اروپا درس دادند؛ از دهات اینجا صد سال پیش بردند و لندن را نشانشان دادند و چهار جلسه عرقخوری و دیسکو و خانمبازی و این کارها. و بعد هم یک مدرک تحصیلی به دستشان دادند و برگرداندند تا از طریق آنها ملّت را چپاول کنند و کردند. طرف میگوید که «روستا و قلعة ما چه بود، اینجا چه؟» هم مجذوب و هم مرعوبش کردند و به نام درسهای روشنفکری، و عدهای هم از افراد طبقات بالا و تصمیمگیر را، بچههایشان را بردند و پس از هفت هشت سال، آوردند و اینها را وارد حلقة تصمیمگیران کشور کردند و بیسروصدا و بدون جنگ، ایران را قورت دادند. همین کار را با افغانستان و... کردند.
در ایران مثلاً عدّهای را تربیت میکردند تا یکی از میانش بیرون بیاید و یک قرارداد نفت را همان یکی امضاء کند و نفت ایران را برای همیشه به انگلیس بفروشد. بالاخره یک نفر باید امضاء کند. روی دویست نفر سرمایهگذاری میکنند؛ از این دویست نفر، 95 نفر مثلاً به کشور برمیگردند. از این تعداد، چهل نفر وارد حکومت میشوند. از این چهل نفر، پنج تایشان جزء مقامات بالای حکومت میشوند و از این پنج تا، یکیشان قرارداد "نفت" را امضا کرد. بس است دیگر. (کسی مثل تقیزاده و... .) کل نفت این مملکت را فروختند رفت.
حواستان باشد این کار را که با افغانستان دوباره دارند میکنند. با همة کشورها میکنند. انگلیس و فرانسه و... در همان قرن 19 و 20 از کشورهای مختلف بورسیه میگرفتند میپرسیدند: «چرا مثلاً از کنیا در آفریقا پانصد نفر را میپذیری؟ مگر ما چقدر ظرفیت داریم؟» وزارت مستعمراتشان میگفت «نترسید. عیب ندارد این پانصد نفر از کنیا از دهات آفریقا میآیند لندن را نشانشان میدهیم و به آنها نمیگوییم که لندن و پاریس را با غارت ملت شما آباد کردیم؛ پول شماها را دزدیدیم و آوردیم اینجا را آباد کردیم. فقط میگوییم اینجا را با آنجا مقایسه کن. این جوانک هم با خودش میگوید که اینجا کجاست، آنجا کجاست؟ اینها چهاند، ما کهایم؟ ننه و بابای ما هم آدماند، اینها هم آدماند؟ خوب ایجاد این حسّ حقارت، خودش مهمترین کار است. این را چندسال آموزش میدهند و به کشورش پس میفرستند.
در اسناد وزارت خارجه انگلیس صدسال قبل، اینها هست. میگوید پانصد نفر از
کنیا میآوریم، صد نفرشان که برمیگردند یا برشان میگردانیم از این صد
نفر سی تن وارد دولت و مجلس و رسانه و تلویزیون میشوند و ما آن کشور را
کنترل میکنیم. لازم نیست دو میلیون آدم بریزد آنجا، لشکرکشی کنیم. آقا
ایران را انگلستان با صد نفر فراماسونر گرفت. و نزدیک هشتاد، نود سال این
کشور را غارت کردند. با شما هم همین کار را کردند و دوباره مشغولند تا
تکلیف صدسال آینده شما را تعیین کنند.
********************************************
این سخنرانی دوشنبه 4 فروردین 1394 در
مسجد فقیه سبزواری مشهد در جمع افغانستانی های مقیم مشهد ایراد شده است.